در ششمین برنامه از رشته برنامههای موانع اجتماعی گفت گو در ایران٬ به مانع دیگری خواهیم پرداخت. مانع چهارم گذارهای ناگزیر است. منظور از گذار٬ انتقال از یک وضعیت به وضعیت دیگر است. جامعه ما با چنین وضعیت انتقالی در حوزه های مختلفی مواجه است. همانند بسیاری از جوامع در حال تحول کنونی٬ این گذارها از وضعیت قبلی به وضعیت بعدی اغلب ناگزیر و بعضاً ناخواسته هستند و به همین دلیل ما با یک وضعیت اجتناب ناپذیر مواجه هستیم و به این دلیل این گذارها را ناگزیر نامیدیم. این گذارها چیستند؛ و چه بر سر جامعه ما و گفتگو در جامعه ما می آورند؟ اولین گذار نام آشنا٬ گذار از سنت به مدرنیته است. این انتقال بیش از یک سده در جامعه ما جریان داشته و هنوز پایان نگرفتهاست. جامعه ما از وضعیت سنتی به وضعیت شبه مدرن رسیده اما همچنان درگیر گذار به مدرنیتهاست و این گذار پایان نپذیرفتهاست. گذار دیگر٬ گذار از عصر ارتباطات شفاهی به عصر ارتباطات الکترونیک است و گذار سوم عبارت از گذار از جامعه آرام به عصر اطلاعات است. این سه گذار پیامدهای زیادی بر زندگی اجتماعی٬ در جامعه های مختلف از جمله جامعه ما به بار آورده و خواهند آورد.
نقطه تمرکز ما در این بحث٬ تأثیر این سه گذار متفاوت برموقعیت گفت گو در جامعه است. چگونه ممکن است که این سه گذار گفتگوی مورد نظر ما یعنی تفاهم و مذاکره را با سختی و دشواری رو به رو کند.
گذار از سنت به مدرنیته و جامعه مدرن پیامدهایی دارد. یکی از این پیامدها بحران هویت است. کشورهایی که سابقه تاریخی دارند و گذشته بر دوش آنها سنگینی می کند به طور جدی تری با این بحران هویت روبرو هستند. زیرا ناگزیر میشوند که در برابر گذشته خود و وضعیتی که در آینده با آن روبرو هستند؛ انتخاب کنند. در چنین موقعیتی صحبت و پرسش از اینکه ما کیستیم ؟ و سوال از هویت مطرح میشود. و وقتی که پاسخ روشنی برای هویت وجود نداشته باشد و بین چند عنصر دائما جنگ و ستیز و نبرد وجود داشته باشد؛ ما دستخوش بحران هویت میشویم. جامعه ما سالها است که این بحران هویت را با خود حمل میکند. بحران هویت تبعات و پیامدهای بسیاری برای جامعه ما ایجاد کردهاست. جامعه ما دائما در طول بیش از یک سده در حال نبرد٬ درگیری٬ رقابت و زور آزمایی سه هویت ایرانی٬ اسلامی و غربیاست. با پیروزی انقلاب سال ۵۷ هویت اسلامی بر دو هویت غربی و ایرانی پیروز شد. اما در سالهای اخیر نوعی باز گشت به هویت ایرانی٬ حتی در قالب هویت اسلامی روی دادهاست. همچنین جامعه ما شاهد نوعی دوری از هویت اسلامی و رویکرد به هویت غربی بودهاست. اما این نوع نبرد و مخاصمه یک نوع انشقاق اجتماعی هم ایجاد میکند. و بین گروههای اجتماعی آنچنان افتراقی بر مبنای این هویتها شکل میگیرد که این هویتها برای افراد جنبه بسیار بنیادی پیدا میکند. و حاضر به دست کشیدن از آن نیستند. این مسأله راه فهمیدن دیگری با هویتی دیگر را سخت میکند. خصوصا ً که اگر حاملان این هویتهای مختلف از زبان و بیانی استفاده کنند که راه گفتگو و مفاهمه را ببندد و دیگران را در حد گفتگو ندانند و نیازی برای فهمیدن آنها احساس نکنند و تصور کنند می توانند با قدرت٬ آنها را از صفحه تاریخ حذف کنند. این اتفاق در مورد هر سه هویت رخ دادهاست. وقتی که گفتگوها را حلاجی و تحلیل و واکاوی کنیم٬ در درون همه آنها عناصری از خشونت و خصومت وجود دارد. یعنی به جای اینکه برای هویت دیگری ارزشی هم طراز برای گفتگو قائل شوند؛ نیاز به فهمیدن آن را انکار می کنند و برای کسب قدرت و اخراج دیگری از صحنه جامعه و تاریخ تلاش میکنند. در چنین حالتی نه تنها نیاز به فهمیدن دیگری و مفاهمه با دیگری ایجاد نمیشود؛ بلکه توافق هم اساساً غیرممکن میشود. بنابراین مذاکرهای هم در کار نیست. بنابراین سه هویت یاد شده در وضعیت ناشی از بحران هویت در گذار از سنت به مدرنیته به مانعی برای گفتگو تبدیل شدهاند.
گذار بعدی که گفته شد؛ گذار از عصر ارتباطات شفاهی به عصر ارتباطات الکترونیک است. احتمالا نام مارشال مک لوهان را شنیدهاید؛ او نظریه پرداز ارتباط است. کلمه هایی مثل دهکده جهانی یا رسانه های سرد٬ اختراع اوست؛ که امروزه به کرات به کار میرود و بسیاری از افراد با این اصطلاحات آشنا هستند. او سه دوره متفاوت برای گذارهای ارتباطی در جهان فرض میکند. ابتدا ارتباطات بر رابطه های شخصی و شفاهی مبتنی است؛ بعد ما به دوره ای میرسیم که تکنولوژی چاپ ایجاد میشود و از آن به عنوان کهکشان یا عصر گوتنبرگ یاد میشود. دورانی که ما با نوشته٬ کتاب و سپس با مطبوعات رو به رو هستیم و بعد با اختراع رادیو توسط مارکونی٬ ما وارد عصر الکترونیکی میشویم. این عصر تا امروز ادامه دارد. این سه وضعیت ارتباطی متفاوت در جامعه ما سرنوشتی متفاوت از غرب داشتهاند. در جامعههای غربی در فاصله بین دوران ارتباطات شفاهی و ارتباطات الکترونیک٬ یک دوره بسیار طولانی از ارتباطات چاپی داریم که ارتباطات و انتقال فکر٬ مبتنی بر نوشتن و از طریق نوشته انجام میشد. ما میدانیم که بنا به گفته خود مک لوهان٬ رسانه پیام است و ویژگیهایی به پیام میدهد که خودش را جای پیام میگذارد. به این ترتیب وقتی شما در جهانی زندگی می کنید که هنوز در عصر ارتباطات شفاهیاست و یکباره به عصر جهان الکترونیکی و ارتباطات الکترونیکی پرتاب میشوید؛ بدون این که سنت نوشتن و انتقال مطالب از طریق خواندن را طی و به اندازه کافی تجربه کرده باشید؛ در نتیجه خصوصیاتی که پرورش آنها مستلزم خواندن و نوشتن است؛ در جامعه رشد نمیکند. یکی از این خصوصیات٬ رشد خرد و منطق گفتگویی است . این امر از طریق نوشتن بیشتر از شنیدن و دیدن حاصل میشود. زیرا در نوشتن بیشتر از شنیدن و دیدن قدرت خرد امکان نمایان شدن دارد. در دیدن و شنیدن هیجانات و احساسات و عواطف بیشتر امکان بروز و ظهور دارد. ما دوره عصر ارتباطات چاپی را به خوبی طی نکردیم. در نتیجه از یک فرهنگ شفاهی سنتی به فرهنگ شفاهی مدرن منتقل شدهایم. در فرهنگ رسانههای دیداری و شنیداری٬ حرف زدن و شنیدن و دیدن اهمیت دارد. منتها اگر در عصر رسانه های شفاهی این کار مبتنی بر روابط رو در رو و چهره به چهره بود؛ امروز بر رسانههای عمومی و اجتماعی مبتنی است. بنابراین مهارت های گفتگویی که مستلزم خواندن٬ نوشتن٬ تامل کردن٬ تعقل ورزیدن و پرورش خرد گفتگو و منطق گفتگو است در جامعه ما به قدر کافی شکل نگرفتهاست. این گذار هم یک گذار ناگزیر است. یعنی ما بدون اینکه بخواهیم به دلیل تحولات تکنولوژی غرب٬ یکباره و بدون اینکه مجال کافی برای ماندن در عصر گتنبرگ داشته باشیم؛ وارد عصر یا کهکشان مارکونی شدیم. این موضوع هم بر گفتگو در جامعه ما تاثیر منفی گذاشته است.
گذار سوم٬ گذار از جهان آرام پیش از انقلابها و انفجارهای اخیر است. منظور٬ انفجار بمبها و انقلابهای اجتماعی نیست . بلکه انفجار اطلاعات است. در همین عصر یا کهکشان مارکونی ٬ ما فقط با پدیده رادیو یا تلوزیون رو به رو نیستیم. تلوزیون به قدر کافی جهان ما را دگرگون کرد؛ حتی شکل زندگی خانوادگی ما را تغیر داد. مرکز توجهها و چینش دکور منازل را عوض کرد. امروزه کامپیوتر و لپ تاپ این کار را انجام میدهد. اگر زمانی مرکز توجه در منزل٬ بزرگ خانواده یا کرسی بود؛ آرایش فضای خانه نیز جور دیگری بود. اما بعد از ورود تلویزیون به منازل٬ تلوزیون به مرور تبدیل به مرکز خانه شد و همه اساس منزل مطابق تلوزیون چیده شد. امروز با متفرق شدن آدمها و رفتن آنها به سمت لپ تاپها باز هم این چینش به مرور دچار تغییر میشود؛ زیرا تلوزیون نقش اصلی خود را از دست میدهد. از این نظر این رخدادها یک نوع انقلاب ارتباطی است. همانطور که انقلاب٬ همه چیز را دگرگون میکند. این انفجار اطلاعات که با انقلاب ارتباطی همراه شدهاست؛ نیز همه چیز را دگرگون کرده است. اما پیامد انفجار اطلاعات٬ یعنی حجم عظیمی از اطلاعات که هر روزه تولید و منتشر میشود و انقلاب ارتباطات٬ در مورد گفتگو چیست؟ در عصر پیش از انقلاب ارتباطات و انفجار اطلاعات ما اغلب با رسانه های محدودی رو به رو بودیم. بنابراین اغلب آدمها میدانستند که در کانالهای محدود تلوزیون٬ چه سریالی نمایش داده شدهاست و بسیاری در مورد آن حرف میزدند. اما اگر تعداد این کانالها افزایش یابد در نتیجه آدمها کانالهای مختلفی را نگاه می کنند و بنابراین میزان اشتراک موضوعاتی که میتوانند به بحث بگذارند؛ کاهش پیدا میکند. حالا تصور کنید که نه تنها تعداد زیادی کانال در داخل یک کشور دارید؛ بلکه شبکه های ماهوارهای و کابلی هم در دسترساند. بنابراین آدمها چیزهای متفاوتی میبینند. اگر کسی از تلوزیون سراسری مراسم نوحهخوانی را نگاه میکند؛ کس دیگری و در جای دیگر مثلاً فیلم پورنو میبیند و یا فرد دیگری سریال خارجی یا مسابقات فوتبال را میبیند. و در نتیجه فردا و پس فردا و فرداهای دیگر٬ چندان حرف مشترکی برای گفتن وجود نخواهد داشت و این امر از این نظر بر گفتگو در جامعه ما تاثیر منفی گذاشتهاست.