برنامه گذشته در مورد ۵ نوع گفتگو صحبت کردیم و آنها را مکالمه معمولی و روزمره٬ مجادله٬ مناظره٬ مفاهمه و مذاکره نامیدیم. گفتیم که در این برنامهها ما فقط به دو نوع گفتگوی آخر٬ یعنی مفاهمه و مذاکره خواهیم پرداخت و توضیح دادم که منظور از مفاهمه فهمیدن دیگری و مقصود و منظور از مذاکره به توافق رسیدن با دیگری است.
اجازه دهید تا پیش از اینکه به موضوع برنامه امروز بپیدازیم و معنی اجتماعی به عنوان یک مانع بر سر گفتگو در جامعه ایران را روشن کنیم؛ به شکلهای گفتگو بپردازیم. بررسی شکلهای گفتگو به ما کمک میکند تا بدانیم که چرا برخی اوقات ما نه با گفتگو٬ بلکه با تک گویی روبرو هستیم. لازم به گفتن نیست که هر گفتگوئي دست کم به دو وجود طرف نیاز دارد. اعم از اینکه آنها دو فرد یا دو گروه باشند. حتی ممکن است که طرفهای گفتگو بیش از دوطرف باشند؛ اما من برای ساده سازی بحث تنها از دو طرف استفاده و طی نمودارهایی وضعیت آنها را روشن میکنم. اجازه دهید ابتدا با شکل آرمانی گفتگو شروع کنیم؛ گفتگو یک رابطه دیالکتیکی و متقابل بین طرف اول و طرف دوم است. همانطور که در نمودار میبینید؛ در این نوع از گفتگوی مثمر ثمر و آرمانی٬ دو طرف در ارتباط با یکدیگر واکنش نشان میدهند و همدیگر را دنبال می کنند. بنابراین بین آنها نوعی تبادل دائمی و ارگانیک صورت میگیرد و وقتی این پاسخ و رفت و آمد بین دو طرف صورت می گیرد؛ گفتگو مثمر ثمر است.
اما حالتی را تصور کنید که طرف اول به طرف دوم اساساً گوش نمی دهد بلکه حرف خودش را می زند. ما با این تجربه بسیار روبرو شده ایم. نمودار دوم این حالت را نشان می دهد. در این حالت طرف اول مثل یک خط صاف و مستقیم مسیر خود را طی می کند و به هیچ وجه واکنشی به بالا و پائین شدن طرف دوم گفتگو نشان نمی دهد. این در واقع نوعی تک گویی از جانب طرف اول است. و چون طرف دوم قادر به گفتگو با او نیست عملاً ما با یک موقعیت تک گویانه یا مونولوگ روبروییم.
حالت دیگری هم وجود دارد که ممکن است طرف دوم چنین کاری انجام دهد که در نمودار دیگر قابل دیدن است.
اما مواقعی تک گویی نه یکطرفه بلکه دوطرفه است. دو نفر تک گویی می کنند و هرکدام مسیر خود را می روند و به دیگری گوش نمی کنند و یا اگر گوش می کنند یکدیگر رانمی شنوند و وقتی که یکدیگر را نمی شنوند مسیرهای موازی با یکدیگر طی می کنند. و هیچ تعاملی بین آنها وجود ندارد. این حالت را اصطلاحاً گفتگوی بین کرها می گویند. در این حالت با نوعی مونولوگ مطلق روبرو هستیم در حالیکه در دو شکل قبلی با مونولوگهای ناقص روبرو بودیم و یک طرف سعی داشت که گفتگو کند و طرف دیگر مسیر خود را طی می کرد در حالیکه در این حالت هر دوطرف مسیر خود را طی می کنند و به یکدیگر پاسخی نمی دهند.
حالت دیگری هم ممکن است باشد که نوعی تقابل و بیاعتنایی است. یعنی جمع بین مونولوگ ناقص که افراد مسیر خود را طی می کنند و جایی که به جای گفتگو به تقابل و نزاع می رسند.
این ۵ شکل گفتگو به ما امکان می دهد تا وقتی که از مانع صحبت می کنیم بدانیم که دقیقاً موانع کجا هستند و چرا گفتگو سر نمی گیرد؟ یعنی به جای دیالوگ به مونولوگ ناقص یا کامل و گاهی هم به تقابل به جای تفاهم یا توافق می رسیم.
اگر این اشکال گفتگو را در نظر داشته باشید؛ اکنون زمانی است که به مانع اجتماعی بپردازیم و مقصود از آن را مشخص کنیم. وقتی که ما از مانع اجتماعی صحبت می کنیم درواقع از صفت جامعه صحبت می کنیم. اجتماعی یعنی چیزی که صفت جامعه است. پس باید ببینیم که جامعه چیست؟ همه ما می دانیم که جامعه عبارت از تعدادی آدم است که در یک موقعیت جغرافیایی مشترک و معین با یکدیگر زندگی می کنند. اما چیزی که جامعه را جامعه می کند و آن را از سایر گردهماییهای عناصر دیگر جدا میکند؛ مبادله است. مثلاً کوهها را در نظر بگیرید که با هم در یک جا به سر می برند اما آنها با هم یک جامعه تشکیل نمی دهند؛ چون مبادله آگاهانه و قصدمند با یکدیگر ندارند. ما می دانیم که کوهها به مثابه یک پاره اکولوژی با همدیگر ارتباطاتی دارند؛ اما این ارتباطات قصدمند و آگاهانه نیست. کوهها چون فاعل نیستند؛ بنابراین با یکدیگر ارتباطات آگاهانه و قصدمند ندارند. جامعه انسانی از طریق مبادله افراد قصدمند و مبادلات ناقصد شده آنها شکل میگیرد. اما حاصل این مبادلات چیست؟ حاصل مبادله آدمها که در یک موقعیت جغرافیایی مشترک و معین گرد آمده اند دو چیز است؛ یکی شکل ارتباطاتی که با یکدیگر دارند که به آن ساختار رابطه گفته می شود. به این معنا که ساختار مبادله چگونه است و این شبکه چگونه شکل میگیرد؛ در چه نقاطی پر رنگتر است؛ چه جاهایی فرادست و چه جاهایی فرودست هستند. این ساختار شکل کل مبادله را نشان می دهد. و دیگری محتوای این ارتباط یا مبادله است که فرهنگ را می سازد. بنابراین وقتی ما از مفهوم جامعه صحبت می کنیم با دو جنبه یا دو لایه اساسی از جامعه سر و کار داریم؛ یکی ساختارها و دیگری فرهنگ یا محتوایی که داخل این ساختارها در جریان است. البته می دانیم که هر جامعه تاریخی دارد. بنابراین جامعه امری زمانمند است و انباشت گذشته یک جامعه٬ امروز آن را تشکیل می دهد. پس ساختارها و فرهنگ به عنوان دو بخش و شق اصلی جامعه٬ زمان مند و تاریخ مند هم هستند. بنابراین وقتی از جامعه صحبت می کنیم از ساختار٬ فرهنگ و تحول آنها در طول زمان سخن می گوئیم. در اینجا پای تاریخ هم به میان کشیده میشود. اکنون که مقصود از اجتماعی روشن شد؛ مقصود از مشکل یا مانع اجتماعی بر سر گفتگو چیست؟ آیا هر اتفاقی که در گفتگوها می افتد به مثابه یک مشکل اجتماعی است؟ برای روشن شدن مفهوم مشکل اجتماعی٬ بد نیست که آن را از مشکل فردی جدا کنیم. مشکل فردی مربوط به من٬ شما و یا دیگری است. اما اگر این مشکل پراکنده و تکثیر شود و تعداد زیادی با آن رو در رو باشند؛ ما با مشکل اجتماعی روبرو هستیم. مثلا آلودگی در شهرهای بزرگ ایران یک مشکل اجتماعی است؛ زیرا فقط به من٬ شما و یا چند نفر محدود مربوط نیست. و تقریباً اکثر مردم را در بر می گیرد. فقط این موضوع مشکل را به مشکل اجتماعی تبدیل نمی کند. بلکه کثرت تکرار یک مشکل نیز برای تبدیل به یک مشکل اجتماعی اهمیت دارد. اگر ما یکبار با مشکلی روبرو شویم؛ ممکن بود آن را اتفاقی بدانیم. اما اگر یک مشکل دائماً تکرار شود ما با یک مشکل اجتماعی روبرو هستیم.
ویژگی دیگری که یک مشکل را تبدیل به مشکل اجتماعی می کند؛ عبارت است از اینکه ما از آن مسأله یا مشکل در رنج و عذاب باشیم. به عنوان مثال ما از وقوع حوادث غیرمترقبه طبیعی مانند زلزله در رنج و عذابیم. ویژگی دیگری که یک مشکل را به مشکل اجتماعی تبدیل میکند؛ مسأله قابل تغییر بودن آن است. یعنی اینکه آیا آن مشکل یا مانع قابل رفع هست یا خیر؟ مثلاً زلزله به عنوان یک پدیده طبیعی خود به خود مشکل اجتماعی نیست؛ اما پیامدهای آن و عدم آمادگی جامعه برای مقابله با این پیامدها میتواند تبدیل به یک مشکل اجتماعی شود. اگر جامعه خود را به میزان کافی آماده نکرده باشد؛ زلزله به یک مشکل اجتماعی تبدیل خواهدشد. به این معنی که عده زیادی را در بر می گیرد. این پدیده در جامعهای مانند ایران ممکن است هرچند وقت یکبار تکرار شود و یا کشوری مانند ژاپن با زلزله های دائمی روبرو است. به این دلیل افراد زیادی از آن در رنج و عذاب هستند. و از سوی دیگر امکان جلوگیری از پیامدهای نامطلوب آن وجود دارد. زیرا اگرچه از زلزله نمی توان جلوگیری کرد؛ اما امکان مدیریت و کنترل پیامدهای نامطلوب آن وجود دارد. بنابراین مشکل اجتماعی این ۴ ویژگی را دارد .
در این برنامه ها خواهیم دید در مشکلاتی که در مورد آنها صحبت میکنیم؛ آیا این وجه اجتماعی حضور دارد یا خیر؟ برای درک جنبه های ملموستر این مشکلات من به چند مورد اشاره می کنم که شاید خود ما در زندگی با آن روبرو شده باشیم. مثلاً در مورد مفاهمه٬ گاهی اوقات ما اساساً تلاشی برای فهمیدن دیگری انجام نمی دهیم. گاهی اوقات دیگری را بد می فهمیم. یا از اینکه بد فهمیده شده باشیم؛ ناراحتیم. گاهی اوقات مایلیم که فهم خودمان از طرف مقابل را جایگزین فهم او از خودش کنیم. در حالیکه او تلاش می کند خودش را به ما بفهماند؛ ما از این فهمیدن می گریزیم. دلایل این رفتارها کاملاً اجتماعی است و در برنامه های آینده به آنها خواهیم پرداخت. همینطور در مورد مذاکره٬ گاهی اوقات ما مذاکره را رها می کنیم. گاهی اوقات به جای اینکه در چارچوب موضوع٬ مذاکره را ادامه دهیم؛ پای موضوعات دیگر را به میان می کشیم. و به سایر موضوعات مورد اختلاف می پردازیم . در حالیکه هنوز در مورد موضوع اول به توافق نرسیدهایم و به این طریق اختلافات را زیادتر و مذاکره را دشوار تر می کنیم و آن را به تعویق می اندازیم.