اصطلاح یونانی رتوریک را در زبان فارسی در دوره های گوناگون و به تناسب نیاز به بلاغت و فصاحت، فن بیان و خطابه، فنون سخنوری، صنایع لفظی و معنوی و بدیعی و چند واژه دیگر ترجمه کرده اند اما هر یک از این برابر نهادها به وجهی از معناهای چندگانه رتوریک اشاره دارند و هنوز معادل فارسی مناسبی که تمامی ابعاد این اصطلاح را در بر داشته باشد برای اصطلاح رتوریک وضع نشده است و ما نیز از همان واژه اصلی بهره خواهیم گرفت.
برخی متفکران یونانی قرن پنچم پیش از میلاد رتوریک را دانش متقاعد کردن مخاطبان، دانش تاثیر گذاری بر مخاطب از طریق استدلال و بهره گیری از نشانگان شنیداری و دیداری و ساخت نحوی زبان، دانش به کارگیری صحیح، دقیق و خوش آیندِ زبان و فنون سخنوری تعریف می کردند. اما معناها و کاربردهای رتوریک در رم باستان و پس از آن به دوران مدرن و پسامدرن تحول بسیاریافت .
در این مجموعه گفتارها ما به تاریخچه مفاهیم و اصطلاحات نمی پردازیم اما برای درک معناها و کاربردهای رتوریک مدرن و معاصر ناچاریم به معناها و کاربردهای کهن تر آن نزد یونانیان قرن پنجم پیش از میلاد، فشره و موجز، اشاره کنیم.
در اغلب آثار تحلیلی که در باره تاریخ فلسفه نوشته شده اند این پرسش مطرح است که چرا فلسفه و منطق در یونان قرن های پنجم و چهارم پیش از میلاد پدید آمدند و نه در فرهنگ های و تمدن های پیش از یونان یا همزمان با آن ؟
چرا فرهنگ ها و تمدن های پیش از آتن قرن پنجم پیش از میلاد یا همزمان با آن، تمدن ها و فرهنگ های بین النهرین، مصر و ایران، به مرحله تفکر فلسفی و تدوین منطق ارتقاء نیافتند و در مرحله اسطوره ای و دینی باقی ماندند اما فرهنگ و تمدن یونانی دوران اسطوره ای را در قرن های پنجم و چهارم پیش از میلاد پشت سر گذاشت و به فلسفه و تدوین منطق فرارفت؟
در بسیاری از متون تاریخی این پرسش نیز مطرح است که چرا ساختار سیاسی آتن قرن پنجم پیش از میلاد بر دموکراسی شکل گرفت و چرا ساختار سیاسی حکومت های جوامع آسیائی پیش و همزمان با این دوران بر نظام استبدادی بنا شدند؟
چرا نظام استبدادی شاخصه اصلی حکومت در جوامع آسیائی بود و حکومت های آتن و رم باستان بر نوعی دموکراسی، دموکراسی که برده ها در آن شهروند به حساب نمی آمدند، بنا شدند؟
پاسخ بدین دو پرسش دلایل برخی تفاوت های فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی اروپای غربی را با جوامع آسیائی و برخی زمینه های اصلی موقعیت فرهنگی،اجتماعی و سیاسی کنونی جوامعی چون ایران را توضیح می دهد.
پاسخ های گوناگونی از منظرهای متفاوت برای این دو پرسش ارائه شده است که طرح و تحلیل آن ها موضوع گفتارهای ما نیست . علاقمندان بدین مباحث می توانند خود موضوع را پیگیری کنند.
اما در همه نظریاتی که در پاسخ به پرسش در باره دلایل پیدائی و تکوین تفکر فلسفی و منطق در آتن مطرح شده اند، دموکراسی را از عوامل اصلی پیدائی و تکوین تفکر فلسفی و منطق در آتن قرن پنجم پیش از میلاد می دانند.
در دموکراس آتنی بردگان شهروند به حساب نیامده و از حقوق انسانی بهره مند نبودند اما همه شهروندان آزاد دولت ـ شهر آتن از حقوق قانونی برخوردار بوده و مدیریت سیاسی شهرـ دولت خود را با رای خود انتخاب می کردند.
جلب آرای رای دهندگان به شیوه های گوناگون اصلی ترین راه دستیابی به قدرت سیاسی در ساختارهای دموکراتیک است.
عواملی چون ثروت، شبکه روابط انسانی؛ نسبت و جایگاه در بافت قدرت سیاسی و اقتصادی یا در سلسه مراتب دینی و اجتماعی، حد بهره مندی از تربیون ها، رسانه ها و دیگر امکانات تبلیغاتی و عواملی از این دست در همه دموکراسی ها بر ارا رای دهندگان موثراند اما این عوامل نیز باید از صافی جلب آرا بگذرند و با تاثیر بر ذهنیت رای دهندگان به رای بدل شوند .
حکومت های استبدادی با توسل به سرکوب فیزیکی و فرهنگی و زور سلطه خود را حفظ و حقانیت و مشروعیت خود را با توسل به مذهب، اساطیر و دیگر باورهای غیرعقلانی توضیح داده و به قانع کردن شهروندان نیازی ندارند
اما مشروعیت حکومت های دموکراتیک از رای اکثریت بر می خیزد و رای اکثریت بدین معنا است که رای آورندگان، رای دهندگان را با استدلال و برهان های معتبر و نامعتبر به درستی برنامه ها و صلاحیت خود قانع کرده و استدلال های انان بر رای دهندگان موثر بوده است .
نامزدان مقامات سیاسی در دموکراسی ها برای جلب رای رای دهندگان ناچاراند که در سخنرانی ها، مناظره ها، بحث ها و دیگر شکل های مباحثه رای دهندگان را قانع کنند که برنامه ها و پیشنهادهای آنان بهترین است، آنان صالح ترین کسان برای حکومت اند و استدلال ها و برنامه های رقبای آنان نادرست است .
نامزدان حضور در قدرت سیاسی در دموکراسی آتن نیز، چون دولتمردان دموکراسی های کنونی، شیوه های بحث و گفت و گو، مجادله، مناظره ، سخنرانی و مباحثه ، یا آن چه را که در یونان قدیم رتوریک خوانده می شد، می اموختند و اگر خود بر این شیوه های مسلط نبودند از مشاوران و معلمان متخصص بهره می گرفتند و بدن سان دموکراسی اتنی از زمینه های پیدائی و تکوین منطق در یونان باستان بود .
استقلال قوه قضائیه از دیگر مولفه های دموکراسی آتنی بود. دعواهای حقوقی، و از جمله اختلافات مالی ، در دادگاه ها مطرح می شدند و طرفین دعوا می کوشیدند تا با مدارک و شواهد عینی، با استدلال به سود مدعای خود و با رد استدلال مخالفان خود، حقانیت ادعایخود را به دادگاه اثبات و رای دادگاه را به سود خود هدایت کنند.
مدعیانی که از توانائی استدلال آوری در دادگاه ها محروم بودند متخصصان را به خدمت می گرفتند و این متخصصان اسلاف وکلای دادگستری امروزی بودند.
فراگیری شیوه های بحث و استدلال یا به گفته آتنی های ان روزگار رتوریک از آموزش های ضروری وکلای دادگستری نیز بود.
نیاز سیاستمداران ، وکلای دادگستری و بسیاری از شهروندان به آموختن شیوه های بحث و گفت و گو به پیدائی معلمان رتوریک منجر شد.
برخی فیلسوفان سوفسطائی از جمله پرتاگوراس، که او را پدر مناظره می دانند و گئورگیاس ،از نخستین کسانی در تاریخ که به نقش زبان در استدلال توجه کرد، نخستین کسانی بودند که به تحلیل رتوریک پرداختند .
برخی سوفسطائیان نیز آموزش رتوریک را در ازاء دریافت دستمزد بر عهده گرفته و خود را oratorیا معلم توریک می خواندند.
آموزش شکل و صورت استدلال موثر از درس های اصلی رتوریک بدان روزگار بود.
در این اموزش ها فرض بر این بود که استدلالی که از شکل و ساختار درست برخوردار باشد معتبر بوده و نتیجه آن نیز درست است . با این فرض برخی احکام که آشکارا با حقیقت در تضاد بودند نیز به اتکای صورت درست استدلال حامی خود اثبات می شدند.
بهره گیری از مهارت های رتوریکی برای اثبات ادعاها و نظریات نادرست، انتقاد برخی متفکران آن روزگار از جمله افلاطون و ارسطو را برانگیخت.
معلمان رتوریک در آموزش های خود بر شکل صوری و ساختار استدلال تاکید می کردند و همین تاکید از زمینه هائی بود که افلاطون، فیلسوف بزرگ یونانی، معلمان رتوریک را متهم کرد که حقیقت را در پای شکل و صورت استدلال قربانی می کنند.
سوفسطائیان که نخستین معلمان رتوریک بودند ، در ارتقا فلسفه و منطق نقشی مهم ایفا کردند اما منتقدان آن ها تصویری باژگونه از انان ساختند و این تصویر نه چندان درست تا ان جا جاافتاد که اصطلاح سوفسطائی با سفسطه و مغلطه و بازی های زبانی و منطقی یکی و سوفسطائیان به کسانی شهره شدند که ادعاهای نادرست را با استدلال های قانع کننده اثبات می کنند.
اما این شهرت منفی تمامی حقیقت نبود و نقش مهم سوفسطائیان را در پیشبرد فلسفه و منطق می پوشاند.
موضوع اصلی تفکر فلسفی تا پیش از سوفسطائیان پرسش های ذات شناسانه ای بود چون هستی چیست؟ جهان روح است یا ماده یا ترکیبی از این دو ؟ حث های فلسفی نیز بر محور تصویر آدمی از هستی شکل می گرفت.
سوفسطائیان با سخنی نو به میدان امدند و گفتند پیش از هر بحثی در باره ذات جهان و درستی یا نادرستی تصور و شناخت ما از جهان و هستی باید بدین پرسش پاسخ داد که معیار ما برای شناخت حقیقت و سنجش درستی و نادرستی شناخت چیست ؟
ما همه تصویر خود را از جهان حقیقت می پنداریم و در باره درستی تصویر خود و نادرستی تصویر دیگران بحث می کنیم. سوفسطائیان پرسیدند ما همه حقیقت را با چه معیارهائی می سنجیم؟
انسان خود و جهان را با واسطه حواس و عقل خود می شناسد و شناخت ما از هستی به ابزار شناخت ما محدود است. سوفسطائیان پرسیدند که ما دقت این ابزارها، دقت حواس و عقل خود را با چه ترازوئی می سنجیم؟
دقت یک ترازو را با همان ترازو نمی توان سنجید و برای سنجش دقت یک ترازو به ترازوئی دقیق تر نیازمندیم.
سوفسطائیان پرسیدند چه کسی ترازوی دقیق تر از حواس و عقل آدمی را در اخیتار دارد؟
بحث در باره معیار شناخت حقیقت و معیارهای سنجش دقت حواس و عقل موضوع گفتارهای ما نیست . در این گفتارها تنها به آن بخش از این بحث می پردازیم که با پیدائی منطق و تدوین شیوه های بحث و گفت و گو ارتباط دارند.
تلاش برای پاسخگوئی به پرسش های سوفسطائیان تفکر فلسفی را از ذات شناسی به شناخت شناسی ارتقا داد هرچند سلطه تفکر مذهبی در قرون وسطای اروپای غربی این روند را تا رنسانس و عصر روشنگری و خردگرائی متوقف کرد.
در فرهنگ مذهبی قرون وسطای اروپای غربی کتاب مقدس معیار سنجش حقیقت تلقی می شد همان گونه که در فرهنگ اسلامی نیز قرآن و سنت پیامبر، کردار و رفتار پیامبر، معیار حقیقت است.
در فرهنگ مذهبی اروپای قرون وسطا آن چه از کتاب مقدس استخراج و استنتاج می شد و آن چه با کتاب مقدس همخوانی داشت حقیقت و هرچه با کتاب مقدس ناهمخوان بود کذب و نادرست تلقی می شد. در این فرهنگ تفکر و استدلال به استنتاج و استخراج حقیقت از کتاب مقدس تقلیل می یافت.
اما فرهنگ مذهبی با معرفی کتاب مقدس به عنوان معیار شناخت و حقیقت از پرسش سوفسطائیان رها نشد. چرا؟
انسان ها با عقل خود کتاب مقدس را تز منظرهای متفاوت تاویل و تفسیر می کنند . تضاد و چالش تفسیرها و تاویل های گوناگون و متضاد از کتاب مقدس ، فرهنگ مذهبی را با این پرسش رو به رو کرد که کدام تفسیر و تاویل کتاب مقدس درست است و کدام تاویل و تفسیر کاذب و نادرست؟ درستی یا نادرستی تاویل و تفسیرهای گوناگون را با چه معیاری می سنجیم؟
کلیسای قرون وسطای اروپا با معرفی پاپ به عنوان تنها مرجع تفسیر کتاب مقدس کوشید تا بدین پرسش پاسخ دهد. از منظر آنان پاپ تنها مرجع تفسیر و تاویل کتاب مقدس بود چرا که روح القدس به هنگام انتخاب پاپ جدید نام او را به اسقف های انتخاب کننده الهام می کند و گفته های پاپ با عالم غیب و دانش الهی متاثر است.
اما مرجعیت پاپ نیز با اختلافات درون کلیسا و با جنبش پروتستانیزم درهم شکست و از آن پس همه انسان ها حق داشتند که کتاب مقدس را بی واسطه پاپ تفسیر و تاویل کنند. تفسیرها و تاویل های گوناگون و متضاد و متناقض مرجعیت کتاب مقدس را به عنوان تنها معیار سنجش حقیقت منتفی کرد.
رنه دکارت و امانوئل کانت در آستانه عصر خردگرائی و روشنگری عقل نقاد خودبنیاد آدمی را معیار و مرجع شناخت دانستند. دکارت و کانت با کوشش برای پاسخ دادن به پرسش سوفسطائیان در باره معیار حقیقت گامی مهم در تعالی فلسفه به سوی شناخت شناسی برداشتند. دستاوردهای این دو را در عرصه منطق و شیوه های بحث و گفت و گو در گفتارهای اینده دنبال خواهیم کرد.
تا پیش از افلاطون و ارسطو سوفسطائیان میدان دار رتوریک بودند و پرسش های سوفسطائیان در آتن قرن پنجم پیش از میلاد از انگیزه های اصلی ارسطو در تدوین منطق بود.
افلاطون رتوریک سوفسطائیان را نقد و دیالتیک سقراطی را به جای آن پیشنهاد کرد.
دیالکتیک سقراطی، که با دیالکتیک هگل و مارکس تفاوت بسیار دارد، بر این برداشت بنا شده است که حقیقت را می توان با پرسش و پاسخ هدایت شده کشف کرد.
این برداشت فرض را بر این می گذارد که ذهن در عالم مثال و ایده های کلی به حقیقت واقف بوده ، این حقیقت اکنون در جائی در ذهن ما مخفی است و دیالتیک سقراطی یا پرسش و پاسخ هدایت شده، همچون قابله که به تولد نوزاد کمک می کند، ما را در کشف حقیقت پنهان شده یاری خواهد کرد.
افلاطون در رساله های فدروس و گرگیاس رتوریک را به رتوریک حقیقی و رتوریک کاذب تقسیم کرد . از منظر او رتوریک راستین بر معرفت دیالکتیکی بنا شده است.
دیالکتیک سقراط و افلاطون برخی مولفه های مهم رتوریک را در خود داشت اما نقد افلاطون بر رتوریک پاسخگوی بسیاری از مسائل نبود.
ارسطو نخستین کسی بود که رتوریک را در جزئیات تئوریزه کرد ، فصلی را با عنوان خطابه در رساله بوطیقا به رتوریک اختصاص داد و مبانی منطق را تدوین کرد..
ارسطو برای رتوریک سه شاخصه اصلی برشمرد : بدعت، تنظیم و سبک.
از نگاه ارسطو رتوریک 3 ابزار اصلی داشت. اول اتوس که به اعتبار و دانش و علم سحنران یا گوینده سخن برمی گردد، دوم پاتوس ، که به احساس، عواطف، زبان ، فنون سخنوری و شگردهای تاثیر بر مخاطب بر می گردد و سوم لوگوس که به مباحثی چون استدلال و برهان برمی گردد. حکمای اسلامی لوگوس ارسطو را به منطق ترجمه کردند.
ارسطو با نقد رتوریک سوفسطائی برای نخستین بار منطق را تدوین کرد و ما در گفتار آینده به منطق ارسطو، منطق دیالتیک، رتوریک مدرن و پسامدرن و به شیوه های ساختن استدلال موثر می پردازیم.
با ارسال نظریات،پیشنهادها، انتقادها و پرسش های خود به بالاویژن ما را در ارتقا این مباحث یاری کنید.
اتوس (ethos)پاتوس (pathos) و لوگوس (logos) سه ابزار اصلی رتوریک هستند.