فرض کنین یکی از اعضای هیئت منصفهی رسیدگی به یک پرونده قتل هستین. وکیل متهم با سوز و گدازمیگه اگر حکم سنگینی علیه موکلش صادر بشه فرزندانش یتیم میشن. شما تحت تاثیر حرفهای وکیل سر دوراهی قضاوت موندین و نمیدوین چه حکمی صادر کنین
دلسوزی برای متهم عجیب نیست اما اگر این دلسوزی بر قضاوت ما تاثیر بذاره و بخوایم به جای تکیه بر شواهد معتبر بر اساس احساسات حکم بدیم، راه را اشتباه رفتهایم.
ادعاهای مبتنی بر احساسات که سعی بر تحریک عواطف دیگران دارند استدلالهای مغلطهآمیزی هستند که در طبقهبندی عمومی مغالطهها به نام مغلطهی توسل به احساسات یا عواطف شناخته میشن.
در این موارد مدعی با استفاده از لحن شدیدا احساسی و واژههایی تحریک کننده میخواد باورهای مخاطب رو تحت تاثیر قرار بده. مثلا ممکنه جایی در مورد بیخانمانها بگوید آنها «قربانیان جامعه» هستند تا از این طریق حس همدردی شما رو تحریک کند، اما در جای دیگه در مورد همین افراد واژه «انگل جامعه» را به کار میبره تا به هدف دیگهای برسه. در هر دو مورد هم شواهد و مدارک قابل قبولی برای حرفهایش ارائه نمیدهد.
در طول تاریخ برخی از سیاستمداران با توسل به خشم، غرور، هیجان، طمع و دیگر عواطف انسانی به نژادپرستی، قومیتستیزی، دینهراسی و غیره دامن زدهاند.
یکی از نمونههای مغلطه توسل به احساسات رو میشه در سخنان احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان، درباره رهبران جنبش سبز پیدا کرد: کسانی که «ملکت را ناامن کردند و جوانان و بچههای بسیجی ما را کشتند مفسد فیالارض نیستند؟ شما خجالت نمیکشید که از اینها دفاع میکنید؟ در هیچ کشوری با افرادی که در مقابل نظام میایستند، این گونه رفتار نمیشود، بنابراین منت سرشان گذاشتند و به هر دلیل از جمله به دلیل لطف و مهربانی اسلامی تخفیف قائل شدند.»
در این گونه موارد استدلالکننده به جای ارائه ی دلایل و شواهد سعی میکند عواطف و احساسات دیگران را تحریک کند و انتظار دارد ادعاش رو بپذیرند.
یادمون باشه برای این که در دام مغلطه توسل به عواطف نیفتیم نباید بذاریم احساساتمون بر قضاوت ما درباره واقعیتها تاثیر بگذارند. همونطور که دیوید هیوم، فیلسوف اسکاتلندی، گفته احساسات انگیزه انجام عمل است اما این عقل است که راه درست انجام آن عمل را به ما نشان میدهد.